لقمان کنار چشمه‌ای نشسته بود. مردی که از آنجا می‌گذشت از وی پرسید: چند ساعت دیگر تا به ده بعدی راه است؟!»
لقمان گفت: راه برو.»
آن مرد پنداشت لقمان نشنیده دوباره رو کرد: مگر نشنیدی؟ پرسیدم چند ساعت دیگر تا ده بعدی راه است؟»
گفت: راه برو.»
گمان کرد که لقمان دیوانه است و رفتن را پیشه کرد. چند قدمی بیشتر نرفته بود که لقمان بانگ برآورد: ای مرد! یک ساعت دیگر بدان ده خواهی رسید.»
مرد گفت: چرا از اول جوابم نگفتی؟»
گفت: چون راه رفتن تو را ندیده بودم!! نمی‌دانستم تند می‌روی یا کند؟! حال که دیدم دانستم که تو یک ساعت دیگر به ده بعدی خواهی رسید.»

+ تو امور معنوی هم سرعت سیر افراد همینجور متفاوته.
یکی یه عمر لازمه تا بالاخره به آبادیی برسه!
یکی عمرا بخواد به جایی برسه!! چرا که اگه پا هم برمیداره دقیقا بر همان جای قبلی میذاره حرکتی در کار نیست تا رسیدنی باشه!!
- و اینجاست که شک هم میکنه نکنه اصلا خبر مبری نیست و آدرس غلط بهش داده باشند؟!! -
اما این وادی وادیی ست که یه شبه هم اگه اهلش باشی میشه اونو طی کرد! نمونه هاش در طول تاریخ کم نبودند.
شبهای قدر از اون محدود زمانهایی ست که میتونه به حرکت معنوی انسان شتاب لازمو بده اگه قدرشو البته بدونیم و راهشو بلد باشیم!

دوسوم از شب قدر با گذشت شبهای 19 و 21 از دستمون رفت؛ یه سوم باقیمونده ش رو دریابیم!
شب 23 در راه است.

+ من طبق برداشتی که از بعضی روایات دارم، هر سه شب رو یه شب واحد میبینم. یه شبی که از شبای معمولی طولانی ترش کردند که قدرشو بیشتر بدونیم و فرصت کافی برا استفاده ش رو داشته باشیم.

طاعات قبول
التماس دعا


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها